معنی جمجمه نوزاد
حل جدول
ملاج
جمجمه نرم نوزاد
ملاج
ملاج و جمجمه نوزاد
یافوخ
بخش نرم جمجمه نوزاد
جاندانه
جمجمه
محافظ مغز
فارسی به عربی
جمجمه، مغلاه
فرهنگ معین
(جُ جُ مِ) [ع. جمجمه] (اِ.) کاسه سر.
واژه پیشنهادی
ملاج
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
نوزاد. [ن َ / نُو] (ن مف مرکب) جدیدالولاده. نوآمد. مولود. ولید. ولیده. (یادداشت مؤلف). نوزاده. نوزاده شده. بچه که به تازگی تولد یافته است:
به گوش آمد آواز نوزاد من
وز آن شادتر شد دل شاد من.
نظامی.
گویش مازندرانی
چشمه ی پر از آب، غلغل کننده، سینه ریز، چشمه ای در حوالی...
فرهنگ عمید
سخن گفتن بهطور مبهم،
[مجاز] صدای پای اسبان،
(زیستشناسی) محفظۀ سر مهرهداران که در انسان از هشت تکه استخوان متصلبههم تشکیل شده و مغز سر در آن جا دارد،
[قدیمی] چاهی که در شورهزار کنده شود،
فرهنگ واژههای فارسی سره
استخوان سر
معادل ابجد
159